غزل و کارهاش
غزل جان چند وقتی است که به علت مشغله های فراوان نتوانسته ام سری به وبلاگت به زنم و آن را به روز نگه دارم انشالله که میبخشی.
غزل جان این روز ها شما چند قدم بر می داری بعدش می افتی صدای حیوانات مختلف رو در می آوری و خیلی شیطون بلا شدی و وسایل خونه از دست تو در امان نیست کتاب هایت را می آوری به عمه میدی و با زبان اشاره می گی که اون برات بخونه هر جایی که باشی صدای زنگ در و تلفن را که میشنوی میگی بابا بابا .
وقتی میگیم اسم بابات چیه میگی اممد و به اسم خودت میگی غَغَ و وقتی هم بابات بهت میگه عسل بابا خوشگل بابا کیه میگی منم من.
خلاصه کلی کار های دیگر مثل بوس کردن و مو و چشمهات نشان دادن
اینم چندتا از عکسهای تولدت که تازه فرصت کردم برات بزارم:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی