غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

ماست خوری

  --------------------------------------------------------------- ثبت در تاریخ: غزل جان 2تا دندون بالایی هاتم در اومد که یه ذره داره اذیتت میکنه، باحساب اینها الان 4تا دندون خوشگل داری ...
31 تير 1391

خوش آن‌که ز روی تو دلش رفت ز دست

غزل جان امروز روز بزرگداشت سعدی بود، برای همین غزلی از سعدی برات میزارم، امیدوارم وقتی بزرگ شی با شعر و ادبیات انس بگیری. ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود                 وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود   من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او               گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون            پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان     &...
19 ارديبهشت 1391

دماوند

غزل جان جمعه(8ام) رفته بودیم کنار رودخانه گلدشت دماوند. اینم چند تا از عکس های شما:                         بقیه عکس ها در ادامه ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ثبت در تاریخ : غزل جان شما روزشنبه 9اردیبهشت91 ساعت 22:50 خونه ما برای اولین بار کامل غلت زدی که بابایی فیلمشو گرفت.(البته به سختی و کلی سعی کردی تا دستتو از زیرت برداری که بالاخره تونستی گلم) ...
11 ارديبهشت 1391

حدیث اول

دیروز که روز جهانی کودک و تلویزیون بود این وبلاگ رو برای غزل راه انداختیم تا جایی باشه برای ثبت خاطرات و عکساش. فعلا ما بجاش اینجا می نویسیم تا خودش بزرگ شه و بنویسه.  غزل خانووم ما هنوز بدنیا نیومده، مامانش قراره فردا بره سونو تا ببینه این دخترک تنبل ما چرخیده یا نه، بعدشم اگه نچرخیده بود تاریخ زایمان مشخص بشه. مامان روحان(مامان بابای غزل) هم یه تفألی به حافظ زد و اولین پست وبلاگ و با این غزل تموم میکنیم: ای از فروغ رویــت روشــن چراغ دیـــده                  خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده همچـون تو نازنینی سر تا قدم لطافـــت  &nbs...
21 آذر 1390
1