غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

از شیر گرفتن غزل

غزل جان  و ما روز های سختی را پشت سر می گذارنیم از روز پنج شنبه غزل به خانه ما امده و قرار شده از شیر گرفته شود روز جمعه و شنبه صبح تا شب مامانش به او شیر نداد در طول روز خوب بود ولی نزدیک غروب چنان گریه و لجبازی کرد که به هیچ صراطی مستقیم نمی شد تا اینکه سرش را با جعبه ژتون های چرخ خیاطی گرم کردیم و چون جدید بود براش یک ساعتی با انها بازی کرد بعدش مجبور شدیم ببریمش از ساعت هشت شب تا ده و نیم شهر بازی سر پوشیده و بعد امد دوباره دست به گریه گذاشت شب را شیر خورد و خوابید و  امروز عصری دوباره بیاد شیر خوردن چنان گریه کرد که گریه من را هم در اورد از خدا می خواهم که به او ارامش دهد و به ما توان که بتوانیم امشب را تحمل کنیم قرار است که ا...
8 دی 1392

بـــوی محــــرم

دوباره بـــوی محــــرم دوباره بـــوی حسین (ع) دوباره نوشش می از ســـــر سبوی حسین (ع) دوباره مــــــاه تأثــــــــر، دوباره مــــــاه عــــــزا دوباره ســــینه زدن در میان کـــــوی حسین (ع) دوباره شهــــــر بپوشــــــد به تن لباس ســـیاه رواج هیئــت و مسجـــد، ز آبــــروی حسین (ع) دوباره ذکـــــر حسین، بر لبان پیــــــر و جــــوان دوباره نغمه «هل من» رسد ز سوی حسین (ع) دوباره یاد شهیــــــــدان کــــــــــربــــــــلا کردن دوباره خوی گرفتن به خـــلق‌وخــوی حسین (ع) دوباره یــــــــــاد اســـــــارت بـــــــــرای آل الله و یاد ســـــنگ پرانـی به رأس و روی حسین (ع) دلــــــــــــم گرفته خدایا ز ماتـــــــم مــــــــ...
20 آبان 1392

نقاشی کردن غزل

غزل جون نقاشی کردن را خیلی دوست دارد عمه رنگ برایش گذاشته و غزل در حال نقاشی کردن    هم روی کاغذ نقاشی می کند و هم دست و پاهایش را و کلی از این کار لذت می بره ...
7 آبان 1392

نامزدی عمه

غزلم ماه رمضان بود که من درگیر خواستگاری عمه شدم بالاخره عمه جون شما بعد از چهار،پنج هفته ای جواب مثبت دادند و بعد از آن به‌دنبال خرید و تدارک مراسم نامزدی بودم برای همین نتوانستم سری به وبلاگت بزنم روز بیست و نهم شهریور ماه بود که مراسم نامزدی عمه به لطف خدای مهربان و کمک بابا و مامان و عمو و حدیث جون(زن عمو) که زحمت درست کردن تارت‌های مختلف و ژله‌های مختلف را کشیده بود، بخوبی انجام شد. برای عمه جون آرزوی خوشبختی می‌کنم و امیدوارم که روزی این‌جا از بچه عموعلی انشالله بزودی و عمه جون هم مطلب بنویسم که دیگر به‌نظرم باید آنموقع اسم وبلاگ رو از یادداشتهای غزل به نوه های عزیزم تغییر دهم. بعد از چند روز سفری پیش آم...
21 مهر 1392

شرکت در مسابقه (فراموش نکنید رای بدهید)

با سلام به تمامی نی نی وبلاگی ها  و فامیل و آشنایان و دوستان و رهگذران غزل جون در مسابقه نی نی بلاگ شرکت کرده از تمامی عزیزان می خواهم که به غزل جان رای دهند لطفا کد 707 را به 20008080200 ارسال کنید. از اینکه به غزل رای می‌دهید ممنونم کد 707 را به 20008080200 اس ام اس کنید  برای مسابقه فقط باید یک عکس می فرستادم  چند تا عکس دیگه  غزل جون در حال خوردن  می گذارم دیدنش خالی از لطف نیست باز هم از اینکه به نوه گل من رای می دهید متشکرم ...
29 تير 1392

فرا رسیدن ماه رمضان و ماه صفا دادن تن و جان مبارک باد

                       اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک خدایا یکبار دیگر شکرت می گویم که لایقم دانستی تا مهمان تو باشم . خدای مهربانم کمک کن تا بتوانیم با کمک گرفتن از  این ماه ، اندیشه و نیات و افعال خویش را از بدیها بدور داریم که نه تنها با روزه گرفتن جسم خویش را سلامت داریم ،بلکه یاریمان دهی روح و روان خویش را صفا بخشیم . غزل جان امسال دومین ماه رمضان خویش را سپری می کند. ...
19 تير 1392

سفر به چادگان

در چند روز باقیمانده به ماه رمضان تصمیم گرفتیم سفری به چادگان داشته باشیم در این سفر غزل جون هم با ما همسفر شد توی مسیر برای اینکه خانم خسته نشن تو ماشین باید انواع بازی ها رو با اون انجام می دادیم و هر چه شعر بود براش می خوندیم بابایی هم هر بار  یکی دو بیت فعل بداهه برای غزل  خانم  شعر می گفت و در آخر جریان مسافرت را به صورت غزلی طنز گونه و عامیانه  روایت کرد که خالی از لطف ندیدم اینجا بگذارم . روز دوازده تیر ، تو گرمای تابستان غزل خانم تو خونه ، خوشحال و شاد و خندان آماده میشه بره ، یک سفر دو روزه فرار از آلودگی و سر صدای تهران همراه عمه جون و ، مامانی و بابایی سوار ماشین میشه ، با بابا و با مامان از ترا...
18 تير 1392

علت غیبت طولانی

با سلام به همه نی نی وبلاگی های عزیز انشالله که روز های خوبی داشته باشید و با نی نی های عزیز و دلبندتان سرگرم و شاد باشید . نزدیک به سه ماه هست که من نتوانستم وبلاگ غزل جون به روز کنم دلیلش این بود که باید خونمون عوض می کردیم دنبال جا گشتن ، خونه پیدا کردن ،تمیز کردن خونه جدید و بعد اثاث کشی چیدن وسایل و جابجا شدن بیشتر وقت منو می گرفت وقتی هم که جابجا شدیم اینترنت نداشتیم و الان یک هفته هست که اینترنت وصل شده الحمدالله کار ها هم تمام از غزل بگم خیلی ناز و شیطون شده و کار های زیادی یاد گرفته و کلمات جدید بیشتر چیز های رو که میشنوه سعی می کنه تکرار کنه کلمات مثل بازی ،بغل،تاب ،سرسره،بابا ،مامان لیلا،عمو،عمه،سلام ماست ،بستنی و غیره وقتی هم ...
13 خرداد 1392