غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

آرزوی سلامتی

1391/3/4 11:53
نویسنده : عمه فاطمه
1,417 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم ببخش از اینکه دیر به دیر به وبلاگت سر می زنم آخه سرم شلوغه عزیزکم امروز اول ماه رجب بود برای همه و از جمله شما  آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری کردم  راستی دیشب  عمه فاطمه عروسی دوستش بود رفته بود عروسی و من تنها بودم که شما اومدی خونه ما  از پشت در صدای خندت می آمد خیلی خوشحال بودی دیشب همش می خندیدی موقع شام چون سر میز خیلی برای غذا تغلا میکردی مجبور شدیم یک هویج برایت پوست بکنیم و بدیم دستت و توی حال بخوابانیم تا ما شام بخوریم موقع رفتن بغل من بودی بابا و مامانت که حاضر شده بودند می گفتند غزل بیا بریم دست و پا تکان میدادی که بگیرنت تا می آمدند بگیرنت سرت رو بر می گردوندی و میگذاشتی روی شانه من خلاصه چند بار این کار و کردی که باعث خنده مامان و بابا شدی من هم بوسیدمت و به اونها گفتم بچم میدونه امشب مامانیش تنهاست دلش نمیاد بره . گلکم چند تا از عکسها تو می گذارم


 

ghazal

بقیه عکسها در ادامه مطلب

 

غزل

غزل در کوله پشتی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مریم مامان عسل
14 خرداد 91 4:32
دیشب خواب غزل شما رو میدیدم. عجیب نیست؟؟؟
واسه خودم خیلی عجیبه. آخه چون شما دیر به دیر آپ میکنید کمتر به وبلاگتون میام. ولی جالبه چهره ی کودکی که توی خواب بغلم بود خود خود غزل بود.

با سلام راست گفتید شما من دیر به دیر سر می زنم ولی هر وقت میام مطالب زیبای شما رو می خونم عسل خانم شما هم خیلی تو دل بروست خدا حفظش کنه و در پناه امام هشتم همیشه سلامت باشه اگه وقت داشت غزلم حتما در مشهد به دیدارتان می آمد شاد و سرحال باشید



Setare
8 دی 91 9:05
عروسكاش كه از خودش بزرگترن !