پایان انتظار
خدایا قبل از هر چیز باید شکر تو را گوییم! شکر و سپاس بخاطر بدنیا آمدن اولین نوه ام ! خدایا ممنونم ازت که بمن لطف داشتی که موندم در چهل وهفت سالگی شاهد بدنیا آمدن غزلم بودم بالاخره امروز انتظار نه ماهه ما بپایان رسید و ساعت یک رفتیم بیمارستان بعد از اینکه محمد کارهای پذیرش را انجام داد فاطمه (عمه) آخرین عکس ها و فیلم هایش را از لیلا در آخرین لحظات نه ماهگی گرفت و با سلام و صلوات لیلا را راهی اتاق زایمان کردیم حدود ساعت 3:40 لیلا را به اتاق عمل بردند و ساعت 4 خبر تولد غزل جان را بما دادند و ساعت 4:05 چشمانمان به جمال غزل خانم روشن شد خدایا چه پر شکوه بود وقتی که خبر سلامتی لیلا و دختر گلش را شنیدیم بعد هم بعد از یکساعت لیلا را به بخش آوردندو ما تک تک به دیدنش رفتیم و چند عکس گرفتیم و حدود ساعت 8 لیلا و مامانش و بچه را بخدا سپردیم و به خانه برگشتیم در اینجا جا دارد که از کادر اتاق زایمان تشکر کنم که اخلاق خیلی خوبی داشتند من هم که امشب نمی دانم چرا بیخوابی زده بسرم نشسته ام دارم خاطرات امروز رو می نویسم