علت سر نزدن به وبلاگ
غزل عزیزم چند وقتی است که دیگر فرصت پیدا نمی کنم سری به وبلاگت بزنم و برایت بنویسم آخه عزیزکم مدتی است که کمی کسالت دارم پا درد و کمر درد و اینکه بابایی هم عمل داشته و درگیر دکتر بابایی و بیمارستان و بعد از مرخص شدن بابایی از بیمارستان مراقبت از ایشان و مرتب در حال پذیرایی از کسانی که به عیادت بابایی می ایند خلاصه عزیز دلم حتی نرسیدم کار های عید را انجام بدم غزلم این روز ها شما خیلی شیرین شدی کلی آوا های مختلف تکرار می کنی و به حرف ها دقیق گوش می کنی چهره های جدید رو خوب نگاه می کنی و لبخند می زنی راستی یادم رفت بگم غلت می خوری و مامانت میگه هر وقت خونتون هستید مامانت که کار داره شما رو میزاره جلوی تلویزیون و کلی سر گرم میشی و اون به کار هاش می رسه غزلم دو روز دیگه سه ماهگی شما تمام میشه از الان بهت تبریک میگم سر حال و سر زنده باشی
---------------------------------------------------------------------------------------
غزل جان اینجا هم برای اولین بار خونه عمو علی رفته بودی و با قالی زن عمو حدیث عکس انداختی