دلم خیلی گرفته
سلام عزیزکم این روز ها خیلی دلم گرفته از خیلی چیزه ها ولی نمی شه که همش برات بگم یا بنویسم ولی با گریه کمی خودموآروم می کنم بیشتر نگران حال بابا حاجی و مامان جون هستم اخه بابا حاجی از اول عید حال نداشت و الان یک هفته هست که در بیمارستان بستری است خیلی روحیه اش داغون است ما هم همینطور ولی به رو نمی آوریم آخه چون بابا روحیه نداره و تا بحال بیمارستان نخوابیده کارت همراه گرفتیم و نوبتی من و خاله ها میریم بیمارستان شبها هم دایی مهدی و پسر های خاله زمان آره وقتی می بینم کاری از دستم بر نمی آید بیشتر ناراحت میشم غزلم دعا کن برای مون برا بابا حاجی برا همه مریض ها که انشا الله شفا پیدا کنند و زودتر بابا حاجی از بیمارستان مرخص بشه ،راستی غزلم یادم رفت بگم چند جور جیغ زدن یاد گرفتی با دستهایت بازی می کنی و دیگه عروسک و اسباب بازی ها رو می گیری فقط بد جوری قطره مولتی ویتامینت رو می خوری با هزار دوز و کلک باید مامان وبابا صد جور فیلم بازی کنند تا تو قطره بخوری انهم با دلخوری و گریه و قراره یک بار عمه فاطمه یک فیلم مفصل ازت بگیره غزلم دعا کن دل همه همیشه شاد بشه انشالله تو و همه بچه های دنیا هم شاد و سر حال و سلامت باشید.