دلتنگ و غریب
چندی است غزل دور ز بابائیه خویش است
یا رب تو ببین بابائی اش چه دل پریش است
زین دوری ناخواسته دلگیر شدم من
دلتنگ و غریبم و زمینگیر شدم من
اوضاع من اینگونه نه بر وفق مراد است
نه نور امیدی است به این دیده نه شاد است
ای کاش که دوری ز جهان رخت ببندد
تا عاشق درمانده به زیبائیه دلدار بخندد
ای ایزد یکتا مددی کن که ببنم غزلم را
آغوش بگیرم بزنم بوسه خورم من عسلم را
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی