غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

تولد مامان غزل مبارک

            تولد مامان لیلا مبارک مبارک مبارک غزلم امروز تولد مامان لیلا هست خیلی خوشحالم و براش آرزوی سلامتی و شادکامی دارم. عزیزکم انشالله که تو بزرگ بشی، و مایه سربلندی و قدرشناس زحماتش باشی. یک شاخه گل سرخ تقدیم مامان لیلا       اینم عکس شما و مامان لیلا لب رودخانه تو شمال ...
25 آذر 1391

یکسالگی غزل مبارک

غزلم تولدت مبارک سال پیش روز چهار شنبه بیست سوم آذر راس ساعت چهار بعد از ظهر غزلم به سلامتی  پا به این دنیا گذاشت و همه رو با اومدنش خوشحال کرد خدا رو شکر می گویم که اون لحظه رو دیدم  و خدای مهربانم را بخاطراین هدیه عزیز و یکسال با تو بودن و تجربه شیرین نوه دار شدن سپاس می گویم .عزیز دلم  باز هم تولدت  مبارک مبارک مبارک                                                 این...
23 آذر 1391

مسافرت شمال

غزلم هفته گذشته وضعیت هوای تهران از نظر آلودگی به حد اضطرار رسیده بود. و دولت چند روزی تعطیلی اعلام کرد خاله زمان (خواهر من) ازمامان جون و باباحاجی وخواهر هاخواسته بود که به شمال برویم بابای تو هم که تعطیل شده بود تصمیم گرفت بیاید و این شدکه شما سفر شمال و دریا را هم تجربه کردی آنجا هوا عالی بود و خونه خاله و دریا و جنگل خیلی خوش گذشت و شما همه چیز رو خیلی دوست داشتی و ذوق می کردی انشالله که همیشه شاد باشی  فعلا چند تا از عکس های شمال را می گذارم. غزلم شما وقتی دریا رو دیدی خیلی ذوق می کردی مرتب دست می زدی آخه شما هر وقت خوشحالی دست می زنی و دائم می خواستی که نگیریمت که توی آب هر کاری که می خوای بکنی کنار خونه خاله یک زمین...
23 آذر 1391

تولد بابا مبارک مبارک

غزل جان امروز دهم آذر تولد بابای عزیزت هست سال 63 روز شنبه ساعت 2 بعد از ظهر خدای مهربان بابا محمدت  رو به ما عطا کرد چطور بگویم برایت از احساس آن روزم و آن لحظه بیاد ماندنی هنگامی که دکتر خبر سلامت بدنیا آمدن فرزندم را بهم دادو خدا را بخاطر بدنیا آوردن یک فرزند سالم شکر کردم آن موقع ها سونوگرافی مثل حالا زیاد مرسوم نبود  و من نمی دانستم فرزندم چیست ودکتر گفت بچه ام پسر است اسم اون رو با قراری که با بابایی گذاشته بودیم که اگه دختر بود نام مبارک فاطمه و اگر پسر بود نام محمد را بر روی فرزندمان بگذاریم محمد گذاشتم تنها چیزی که اون روز های با شکوه رو برام تلخ می کرد نبود بابایی بود که جبهه بود حتی اون ایام خبر نداشتم که کدام م...
10 آذر 1391

بازعطر محرم وزید

 السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین غزل جان دوباره ماه محرم فرا رسید و همه جا خیمه های و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بر پا شد.عزیزکم می دانی چرا این واقعه هزاران سال سینه به سینه گشته تا بما رسیده امام حسین برای اینکه بتواند خوبیها را در جامعه پیاده کند. با هرچه زشتی و بدی بود مبارزه کرد می خواست آنطور زندگی کند که خدا فرموده و جامعه ای بسازد که جد بزرگوارش  آن را پی ریزی کرده بود و برای آن زحمتها کشیده بود و پدرعزیزش در این راه بخاطر احقاق حق و عدالت جانش را گذاشته بود او نیز خود فرمود که من برای اصلاح امت جدم قیام نمودم برای همین هم دشمنان را که جامعه را پر از دروغ و ریا و حرامخواری و کینه و خلاصه هر آنچه از بدی بود ک...
28 آبان 1391