سفر به چادگان
در چند روز باقیمانده به ماه رمضان تصمیم گرفتیم سفری به چادگان داشته باشیم در این سفر غزل جون هم با ما همسفر شد توی مسیر برای اینکه خانم خسته نشن تو ماشین باید انواع بازی ها رو با اون انجام می دادیم و هر چه شعر بود براش می خوندیم بابایی هم هر بار یکی دو بیت فعل بداهه برای غزل خانم شعر می گفت و در آخر جریان مسافرت را به صورت غزلی طنز گونه و عامیانه روایت کرد که خالی از لطف ندیدم اینجا بگذارم . روز دوازده تیر ، تو گرمای تابستان غزل خانم تو خونه ، خوشحال و شاد و خندان آماده میشه بره ، یک سفر دو روزه فرار از آلودگی و سر صدای تهران همراه عمه جون و ، مامانی و بابایی سوار ماشین میشه ، با بابا و با مامان از ترا...